سلام دوستای گلم    

البته که پست بنده رو از نقاط مختلف ایران و شایدم از نقاط مختلف جهان میخونیدمن هم این پست رو دارم از ایران برای شما ارسال میکنمبله درست متوجه شدید من در حال حاضر ایران هستم.

هفته ی پیش:شب چون چیزی برا خوردن نداشتم و وقت هم نداشتم به ناچار کالباس و فلفل دلمه ای قرمز خوردم.شنبه صبح با  خارش شدید دست و پا و سر و صورت و کلا همه جا بیدار شدم از خوابحالا چشمهامم بااز نمیشد چون پشت پلکمم ورم عجیبی داشت و در واقع باید بگم قدرت دیدم افتضاح بود چون چشمهام باز نمیشد.سریع زنگ زدم به مامانمو گفت که الرژیه و برید بیمارستان.

خلاصه رفتیم بیمارستان(هم خونمم همراهم بود چون به زوور میدیدم) و دکتر گفت باید بستری بشی و اینامنو بستری کردن و دارو ریختن به رگم و بهتر شدم تا حدی که صبح یکشنبه گفتم عاقا من حالم خوبه و بذاررین برم خونه و با رضایت خودم رفتم خونه که اشتباه بود و تا شب باز حالم بد شد.اینبار سر و صورتم و تن و دست و پاهام لکه های بزرگ قرمز داشتن که خیلیی دااغ بود و یکی نمیدونست فکر میکرد که من پوستم سوختهه!هیچی دوباره رفتم بیمارستان و بستریم کردن و هر بار که چند ساعت خووب بودم.باز دوباره الرژی میومد به سراغم و یه افتضاحیی بوداخرین بار دیگه حالت ادم شدن (ادم یا خیز به معنای ورم شدید دست و پا یا بدن که ناشی از اجتماع مایع میانبافتی هست) دست و پاهام و لبها و بینیم رو داشتم که وقتی با بطری اب میخوردم و انقدر که لبهام ورم داشت قدرت قورت دادن اب رو نداشتم

از مادرم و پدرم بگم که هربار به من زنگ میزدن با  یه مدل جدید از الرژی مواجه میشدن که دیگه تاب و تحملشونو از دست دادن و گفتن الا و بلا بعد از مرخص شدنت باید بیای ایران و اصلا همینجا باید چکاب بشی تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده اخه؟این چه الرژی ناجوری بود اخه؟:(

اها راستیمن 5 روز بیمارستان بستری بودم4 امین رووزی که بستری بودم و بدنم دچار ادم شده بود.بهم گفتن که میخوایم بهت کورتون تزریق کنیم که سیستم ایمنیت رو سرکوب کنیم تا واکنش الرژیک بدنت از بین بره و همینکارو هم انجام دادن که روز بعدش من به سرعت خودمو مرخص کردم و سوار هواپیما شدم.نا گفته نماند که بهم گفتن این دارو تا 3 روز اثر داره و بعد از 3 روز ممکنه که علائمت دوباره برگرده و ممکنه هم برنگرده که با ترس و لرز و اصرار مادرم اینا اومدم.بیچاره ها خیلیی اذییت شدن.بالاخره برای پدر خیلیی سخته که خار به پای بچشون بره چه برسه به اینکه بچشون اون سر دنیا بستری بشه و اینجوری تن و بدنش بریزه بیرون

دیگه منم اومدم و شکر خدا بعد از سه روز خداروشکر علائمم فقط در حد خارش معمولیه.

اما دیروز دوباره اومدم تهران و رفتم پیش یه دکتر فوق ایمونولوژی.اون فقط نظرش این بود که ادویه جات به جز زعفران و زردچوبه ممنوعهغذای بیرون ممنوعاسترس و اضطراب ممنوع!!!

ولی بازم امروز یه دکتر دیگه نوبت گرفتیم که همین دور و براست که یکبار پیش اونم برم ببینم نظرشون چیه.

خلاصه که هفته ی پیش تو غربت حسابی با مریضی ازار دهنده دست و پنجه نرم کردم که سخت ترین روزا بود هم برای من هم برای خانوادم که هی زنگ میزدنو منو داغوون و افتضاح میدیدن.

انشاالله اگه مشکلی پیش نیاادجمعه ی هفته ی بعد پرواز دارم

دعا کنید که مواد حساسیت زا به بدنم رو پیدا کنم.تا دیگه انجوری بیش نیاد.واقعاا زجر کشیدم.

کل این یک هفته.من غذام برنج و سیب زمینی و هویچ بخته با نون و ماست بوده.صبحانه و ناهار و شام.

کل این چند ماهو با تموم دلتنگیام و ستختیام و خستگی هام و یکنفره به دوش کشیدن تموم زندگیمو با این امید طی کردم که تابستونی میاد و من روی ماه خانوادمو میبینم اما نمیدونستم قراره یه هفته ی طاقت فرسا رو بگذرونم و بعش خانوادم برام اونقدر بی طاقت بشن که برام بلیط بگیرن و منو یه راست بیارن پیش خودشون و دیدارمون تازه بشه

هیچوقت فکر نمیکردم که واسه نی نی خالم که از وقتی رفتم دنیا اومده و من نتونستم یبار هم بغلش کنم و عکسشو همش استوری میذاشتو بتونم زودتر ببینمواقعا حکمت خدا خیلیی متفاوته

یبار دیگهبه قدرتش ایمان اوردم

میخچه ی پام هم بعد از کلی اذییت کردن افتاد.نمیدونستم میخواد  تو ایران بیوفته

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صنایع لاستیک سازی صنعت اصفهان رسانه بدون فیلتر/ محمد حسن عبدالصمد kasberk پایگاه خبری تحلیلی امید آذربایجان دانلود آهنگ جدید علی صیدالی خبرگزاری قوچانی الونک نیلو رایانه ثبت شرکت خارجی