دیشب با زور قرصای مسکن و خواب اور و سیتریزین تونستم بخوابم.

یعنی اونقدر پلکمو سنگین کرده بودن که پلکهای خیسم دیگه نمیتونست باز بمونهراااحت خوابیدم.ولی تو خواب همش خواب میدیدم که دندونپزشکم بیمارستان بستری شده زبونم لال و من میخوام برم عیادتش ولی هی وسط راه الکی یه چیزایی پیش میومد که باعث شد تا اخر خوابم من به بیمارستان نرسم و نفهمیدم بیچاره چش شده که دارم میرم عیادتش.دیگه با الارم گوشیم از خوب پریدم.

دقیقااا یکساعت تو رخت خواب بودم چون پلکهام از فرط گریه ی زیادی که شب قبل کرده بودم خیلی سنگین بود و همچنین داشتم جواب ادمهایی که استاتوسم رو ریپلای کرده بودنو جواب میدادمولی پاشدم و به خودم گفتم هر روز که چشمات باز میشه،یه روز جدیده.دیروز رو دور ریختم.

صبحونه خوردم و نشستم سر درسم تا ساعت ۱ بعدازظهر،بعدش دوباره رفتم زیر پتو و داشتم میخوندم که چشمهام گرم شد.۲ پاشدم و همونجور داراز کشیده به ادامه ی خوندم پراختم،یکساعت بعد دوباره نشستم رو صندلی تا غروب و بعدش به کارای خونه رسیدم و دوش گرفتم.

با مادرم اینا حرف زدم و الان میخوام به ادامه ی درسم برسم تا ۱۲.

این اهنگ ماه و ماهی حجت اشرف زاده حال خوبتو بهتر میکنه و حال بدت رو بدتر.چقدررر خوبه این اهنگ

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Joe فروشگاه تابلو فرش دستباف آرازفرش Jennifer ادرس جديد sat98 دیگ سنگی Julie عشق من Alicia Kent