فردا دوشنبه،اولین روزِ هفته اس.هفته ی پیش فقط دو روز کلاس داشتیم و ۵ روز تعطیلی.

و من چقدررر به این تعطیلیِ بزرگ نیاز داشتم و چقدررر باعث عوض شدن روحیم شد که خدا میدونه.

روز اول،شبش تولد یکی از همکلاسیهام دعوت شدم که تازه منو با اون و چندتا دختر دیگه،یه اکیپ کوچولو شدیم و گاهی اگه بشه،باهم یه بیرونی بریم و از تنهایی دربیایمخلاصه که رفتم تولدتاا دلتون بخواد زدیم و رقصیدیم و جای شما خالی خیلی خوب بود.فردا صبحش از بسی که ورجه وورجه کرده بودم،حالا پاشدن نداشتم

روز دوم و به خودم استراحت مطلق دادم.کارای خونمو انجام دادم،ماکارونی دلم میخواست و پختم.

روزسوم،شروع کردم به نت برداری برای پرزنتیشنمو درنهایت شروع کردم به ساختن پاورپوینت و ترنسلیت و نوشتن و چسبوندن عکس به مطالب و تمام نشدکه نشد.

روز چهارم با چهارتا از دخترا،که همکلاسی بودیم،بلیط قطار گرفتیم و رفتیم یه شهر خوشگل،کنار بوداپست،که با قطار تقریبا ۴۰دیقه راه بود.کل شهر خیلی کوچول موچولو بود و با پای پیاده کلی دور زدیم و عکس گرفتیم و چرخیدیم و رقصیدیمو و حرف زدیم وذهنمون رو از همه چیز ازاد کردیم.جای شما خالی وااااقعاااا تجربه عالی بود و بهشون گفتم که اگه بازم پیش بیاد که باشما بخوام جایی برم،حتی طولانی هم باشه بازهم نه نمیگماخه واقعا خیلی خوش سفر بودن همه.

امروز هم صبح زودبیدار شدم و کارای پاورپونتمو تا غروب تموم کرد،قبلش ناهارمم درست کردم و خوردم،بعد،اناتومی خوندم و با مادرم اینا یه سلام علیکی کردم و یه دوش گرفتم که یکم از خستگیم بره ولی الان دارم میمیرم از خستگیشام خوردم و لاک زرسکی که برای تولد زده بودم و نصفش کنده شده بود رو پاک کردم و مسواک و الانم میخوام بخوابم.شبتون بخیر

عنوان دررابطه با یه چیز دیگه هست که الان خوابم میاد و نمیتونم توصیفش کنم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نور رسام orionhyx Netz آکادمي کسب و کار برقي Tina آوای فاخته میلاد حقایقی درباره ی فلزیاب پیمکس Jamie افزایش بازدید و افزایش رتبه الکسا سایت و وبلاگ